- نکاتی درباره تربیت فرزندان

- نکاتی درباره تربیت فرزندان

 

سپاس و ستایش مخصوص ذات پاک و بی شریک الله است. درود و سلام بر آخرین فرستاده خداوند متعال.

 

نعمت های خداوند جل و علا قابل شمارش نیست و عطایای او خارج از حساب است. از جمله این نعمت های بزرگ نعمت اولاد است. خداوند متعال می فرماید: " المال و البنون زینة الحیاة الدنیا " کهف/ 46

 

عظمت این نعمت را کسی درک می کند که از داشتن آن محروم باشد. چنین فردی حاضر می شود اموال زیادی برای یافتن راه حلی جهت فرزند دار شدن صرف کند و مدت ها به انتظار بماند.

 

این نعمت بزرگ امانت و مسئولیتی است که والدین در روز قیامت درباره آن مورد بازخواست قرار می گیرند. ارزش این نعمت زیبا هنگامی کامل می شود که با دین و اخلاق نیک همراه شود، در غیر این صورت فرزندان در دنیا و آخرت برای پدر و مادر مایه زیان و خسران خواهند بود.

 

پیامبر گرامی اسلام می فرماید: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته، فالإمام راع و هو مسئول عن رعیته والرجل راع فی أهله و هو مسئول عن رعیته" متفق علیه. (همه شما مسئولیت دارید و در قبال کسانی که تحت نظر شما هستند، مورد بازخواست قرار می گیرید. رهبر جامعه در قبال مردم آن مسئول است و مرد خانواده مسئول اعضای آن است.)

 

این رعایا امانتی هستند که خداوند متعال نسبت به از بین بردن و سستی کردن در حفظ و نگهداری آنها هشدار می دهد. " ما این امانت را به آسمان ها و زمین عرضه کردیم و آنها از پذیرش مسئولیتش ابا کردند و ناتوانی خود را اعلام داشتند و این انسان بود که آن را به دوش کشید و انسان ستمکار و نادان است. احزاب/72.

 

در آیه دیگری از قرآن کریم آمده است: ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده تان را از آتش به دور دارید. تحریم/6.

 

ابن قیم رحمة الله علیه می گوید: ... بنابر این هر کس که از آموختن چیزهای لازم و مفید به فرزندش کوتاهی کند و او را به حال خود رها سازد، بدترین کار و اهانت را کرده است و علت فاسد شدن بیشتر فرزندان کوتاهی و اهمال پدران و علت آن است که پدران از آموختن فرایض دینی و سنن به فرزندان قصور می ورزند و در کودکی آنها را به حال خود رها می کنند و این کودکان خود نیز توانایی انجام کاری برای خود را ندارند و نتیجه آن می شود که پدران از بزرگ شدن فرزندانشان هیچ سودی نمی برند.

 

این مقاله را که حاوی نکاتی درباره تربیت فرزندان است خطاب به همه پدران و مادران و مربیان گرامی نوشته ام و امیدوارم که برای همگان سودمند باشد.

 

1. اصلی ترین هدف تربیت ایجاد روحیه عبادت الله جل و علا در وجود فرزندان است و از جمله نعمت های الهی بر ما این است که هر کودکی بر اساس فطرت پاک خدایی مبتنی بر دین اسلام متولد می شود، و جز به نگهداری و سرپرستی و توجه مداوم به آن به چیز دیگری نیاز ندارد.

 

2. کار پدر و مادر هنگامی که به تربیت فرزندان و صرف مال برای این منظور و بیداری کشیدن شب ها و پیگیری و نظارت بر امور و آموزش آنان مشغول هستند، عبادت محسوب می شود. حتی شادمان کردن فرزندان نیز عبادت است منوط بر آنکه نیت صحیح داشته باشند. اصل در همه کارها عبادت خداوند ذوالجلال است " و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" (ذاریات/56)

 

همان گونه که پیامبر محبوب ما می فرماید: دیناری که در راه خداوند متعال انفاق کنی و دیناری که در راه آزاد کردن برده ای بپردازی و دیناری که به نیازمندی صدقه دهی و دیناری که برای خانواده ات خرج و هزینه کنی ، این یکی بیشترین اجر را دارد. (به روایت امام مسلم). آن حضرت همچنین فرموده است: اگر فردی مالی را برای خانواده اش خرج کند و نیت عبادت داشته باشد، این کار صدقه است و از آن اجر می برد. (متفق علیه).

 

3. کار تربیتی نیازمند اخلاص است. اگر مربی مقصود دنیایی را دنبال کند، بی اجر می ماند. برخی از مردم بدین منظور فرزندان خود را تربیت می کنند که به مقام و موقعیتی دست یابند. بدون شک بهتر آن است که هدف از تربیت فرزندان کسب رضایت و اجر از خداوند متعال باشد. بدیهی است که مقاصد دیگر در پی آن محقق خواهد شد. تفاوت در همین جاست. از این رو کسی که مقصود دنیایی را دنبال می کند تنها در این فکر است که مسائل دنیایی را به فرزندش بیاموزد. اما مؤمن به فکر آن است که فرزندش مثلا در پزشکی مدرکی بگیرد تا آنکه به مسلمانان خدمتی بکند و جامعه اسلامی از پزشک کافر بی نیاز شود. با همین نیت هاست که یکی اجر و پاداش می برد و دیگری بی نصیب می ماند. در این مسأله نیت اهمیت زیادی دارد. نیت تاثیر زیادی بر اصلاح فرزندان و استواری تربیت آنان دارد. زیرا هر چیزی که برای خدا باشد، ثمر می دهد و رشد می کند و هر چه که برای دنیا باشد، کم می شود و از بین می رود. برخی از مردم بدان سبب فرزندان خود را تربیت می کنند که به هنگام پیری خود، دستشان را بگیرند. این کار نوعی محبت دنیاست و بهره ای برای نفس. اما مقصود مؤمن از احترام به والدین کسب اجر و رضایت خداوند متعال و اطاعت از فرامین الهی در احترام به والدین است، نه برای دنیا و مقابله به مثل فرزندانشان با خودشان!

 

4. برای آنکه در همه کارهای تربیتی خود ثواب کسب کنیم، باید آنها را با نیت خالص و به خاطر خدا انجام دهیم. در وقت آموزش، به هنگام صرف مال و در زمانی که با آنان به بازی و مداعبه مشغول می شویم باید همیشه نیت الهی داشته باشیم و خود را بر این روش عادت دهیم.

 

5. دعا عبادت است. پیامبران و فرستادگان خداوند برای فرزندان و همسران خود دعا کرده اند. "ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة عین" (فرقان/74)

 

" و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد ءامنا و اجنبنی و بنیَ ان نعبد الاصنام" (ابراهیم/ 35) { و به یاد آور هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا! در این شهر امنیت و آرامش برقرار کن و من و فرزندانم را از پرستش بت ها به دور دار.}

 

آیات مشابه این دو آیه در قرآن فراوان است. چه بسیار دعاهایی که گمراهانی را هدایت کرده است. و چه بسیار دعاهایی بوده اند که راه تربیت را کوتاه تر و نزدیک تر ساخته اند.

 

توصیه می شود که اوقات اجابت دعا را مد نظر قرار دهیم و از موانع قبولی دعا دوری کنیم. به نزد خداوند متعال برای هدایت فرزندان خود و دور شدن شیطان از آنان دعا و برای این منظور به درگاه آن خالق یکتا تضرع و در مقابلش کرنش کنیم و به یاد داشته باشیم که تلاش شخصی ما چندان نیست و ما باید از خداوند برای اصلاح امور فرزندانمان استمداد جوییم.

 

6. در کسب مال حلال بکوش و از شبهات دوری کن. در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است، " هر کس که بدنش از مال حرام تغذیه کرده باشد، شایسته آن است که در آتش بسوزد". پدر و مادر نباید گمان کنند که حرام فقط رباخواری و دزدی و رشوه است، بلکه حتی کوتاهی کردن در ساعت کار و وارد کردن مال حرام به خانه بدون انجام کار در مقابل آن نیز حرام هستند. بسیاری از کارمندان و معلمان در انجام کارهای محول شده سستی به خرج می دهند و حتی دیرتر از موعد مقرر سر کار خود حاضر می شوند. یا آنکه در محل کار به حرف زدن با همکاران و مطالعه مجله و روزنامه و مکالمه تلفنی مشغول می شوند و ساعت ها این گونه تلف می شود. دستمزدی که در مقابل این ساعت ها دریافت می کنند، حرام است، زیرا مالی بدون انجام کار دریافت کرده اند.

 

خوردن مال مردم بدون رضایت آنان و نادیده گرفتن حقوقشان نیز یکی دیگر از راه های کسب حرام است.

 

از این رو به برادران ایمانی خود توصیه می کنیم که از اینکه مال حرامی را خود یا فرزندانشان بخورند، بر حذر باشند و همیشه در تلاش برای کسب حلال باشند، زیرا حلال اندک بسیار بهتر است و برکت بسیار زیادی دارد.

 

7. اسوه نیک از لوازم تربیت است. چگونه فرزندتان نماز خود را در وقت خود ادا کند و حال آنکه شما را می بیند که در اقامه نماز کوتاهی می کنید. چگونه از گوش دادن به موسیقی حرام اجتناب کند و حال آنکه مادرش مدام به آن گوش می دهد. بنابراین به یاد داشته باشیم که برای آنکه فرزندان صالح داشته باشید باید خود صالح باشید.

 

لطفا در این آیه دقت کنید: خداوند متعال می فرماید: "ابوهما صالحا فأراد ربک أن یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهما رحمة من ربک" { پدر آن دو کودک صالح بود به همین سبب پروردگار تو خواست که آنان بزرگ شوند و آن گنج را استخراج کنند و این کار رحمتی از جانب پروردگار در حق آنان بود. } (کهف/ 82)

 

صالح بودن پدر این کودکان حتی در سال های پس از مرگش نیز برای فرزندانش مایه برکت بود.

 

همچنین توصیه می شود برای آنکه پس از مرگ نیز اعمال خیر شما قطع نشود، محبت ایمان را در دل فرزندان خود جای دهید تا آنکه آنان به انجام شعائر دینی علاقه مند باشند، زیرا که هر کس سنتی نیک را در اسلام زنده بدارد، اجرش را خواهد برد و در اجر هر کس نیز که آن را تکرار کند، نیز شریک خواهد بود.

 

8. مقداری از تلاشی را که برای امور دنیایی و شناخت کلی و دقیق آن مبذول می دارید به شناخت بهترین راه های تربیت اختصاص دهید. با افراد صاحب صلاحیت مشورت کنید. نوارها و کتاب های مفیدی را که در این زمینه منتشر شده اند، بیابید و از آنها استفاده کنید. مبادا که خرید یک خودرو یا یک دستگاه الکترونیکی را بر تربیت فرزند خود ترجیح دهید و هر وقت که فرزندتان را می بینید درباره فلان ماشین یا فلان وسیله الکترونیکی که خریده اید از او بپرسید و تربیت کودک خود را فراموش کنید و راه های درست پرورش او را دنبال نکیند.

 

9. صبر؛ برخی از ما این قاعده را فراموش می کنیم و حال آنکه یکی از مهم ترین عوامل موفقیت تربیت است. به شما توصیه می کنیم که این عامل مهم را فراموش نکنید. هنگام شنیدن داد و فریادهای کودک عصبانی نشوید، هنگامی بیماری اش صبر پیشه کنید و نیت نیک داشته باشید، به هنگام آموزشش، صبور باشید و از کوره در نروید. برای رفتن به یک مدرسه دور اما خوب برای فرزندتان که مدرسان و معلمان توانا، صبر داشته باشید.

 

برای آنکه کودک خود را برای نماز به همراه خود به مسجد ببرید، شکیبا باشید. هنگامی که بعد از نماز عصر در مسجد مانده اید تا کودک تان مقداری قرآن حفظ کند، عجله به خرج ندهید. به یاد داشته باشید که این کار شما نوعی جهاد است. " و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا" (یقینا کسانی که در راه ما تلاش و جهاد می کنند، به راه خود هدایت می کنیم"(عنکبوت 69) شما مسئول تربیت هستید، اما هدایت به دست خداوند عز و جل است. بنابراین با بکارگیری اسباب، صبور هم باشید، زیرا فوایدی به شما خواهد رسید که شما را بسیار شادمان خواهد کرد.

 

10. نماز، نماز. همان فریضه بزرگ الهی و مهم ترین رکن اسلام پس از ادای شهادتین. خودتان همیشه بر ادای آن جدی باشید تا آنکه فرزندتان هم به اهمیت آن پی ببرد و ارزش آن را درک کند. نماز برای کسانی که خداوند به ایشان توفیق داده باشد، بسیار آسان است. برای پروراندن روحیه عبادت و اقامه نماز در فرزندتان، روش پرورشی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را بکار گیرید که می فرماید: در هفت سالگی فرزندان خود را به نماز امر کنید و در ده سالگی اگر خودداری کردند، آنان را تنبیه کنید. (مسند امام احمد). هر کس که این اصل را اجرا کرد، هیچ گاه مشکلی با نماز فرزند خود نخواهد داشت، زیرا کودک هفت تا ده ساله از رفتن به مسجد شادمان می شود. در این مدت میان هفت تا ده سالگی حدود 5000 بار او را به نماز خواندن دعوت می کنید و از اینکه برای ادای آن به مسجد برود، مانند همه کودکان شادمان می شود، آیا کودکی که تا سن ده سالگی حدود 5000 هزار بار نماز خوانده باشد، آن را ترک می کند؟!

 

ای پدر محترم! مانند برخی از پدران نادانی رفتار نکنی که در زمستان و در هوای سرد از بیدار کردن فرزند خود برای نماز امتناع می کند. بلکه مانند عاقلانی رفتار کن که از افتادن فرزند به آتش جهنم می هراسند. از فرمان خداوند و رسول گرامی اش فرمان ببرید و در بیدار کردن فرزند شکیبا باشید و او را به خواندن نماز تشویق کنید و این عبادت مهم را در نزدش بیارایید تا آنکه روز قیامت مسئولیت خودتان را انجام داده باشید. به یاد داشته باشید که وسیله حمایت خداوند متعال از فرزندتان را در طول روز فراهم کنید. حضرت محمد صلی الله علیه و سلم می فرماید: هر کس که نماز صبح را به جماعت بخواهد آن روز را تحت حمایت خداوند خواهد بود. (روایت از ابن ماجه) همیشه به یاد داشته باش تا فرزند خود را در کنف حمایت خداوند منان قرار دهی و این امر با اقامه به جماعت نماز صبح میسر می شود.

 

امام ابن تیمیه می گوید: هر کس که کودکی از اولاد خادمان یا یتیمی در نزد او باشد و او را به نماز امر نکند، به خاطر این کار مواخذه می شود و به سبب نافرمانی از دستور خداوند متعال و رسول گرامی اش، مجازات می شود.

 

11. تفاوت های فردی و توانایی های ویژه هر کودکی را نباید نادیده گرفت. در تعامل با آنان نیز باید به عدالت رفتار کرد. برخی از پدران ـ متأسفانه ـ توانایی های ویژه فرزندان خود را نادیده گرفته و آن را شکوفا نمی کنند و این توانایی ها به مرور زمان از بین می رود. برخی فرزندان خود را به حفظ سرود و شعارهای مختلف عادت می دهند، اما در حفظ قرآن کوتاهی می کنند و برای این کار وقت کافی صرف نمی کنند. اگر به زندگی علما و دانشمندان امت اسلامی توجه کنیم، در می یابیم که فرزندان ما بسیاری از امکانات و توانایی های مشابه آنها را دارند، اما این ثروت را به مسیر درست آن هدایت نمی کنیم همین است که یکی عالم امت و مفتی کشور می شود و دیگری شعر و داستان حفظ می کند!

 

12. تعظیم خداوند متعال و محبت و توحید الله را در دل کودک خود پرورش بده. هر گاه اشتباه عقیدتی از آنان مشاهده کردی به روشی درست آنان را متوجه اشتباه کن و به آنان نسبت به تکرار آن هشدار بده. این کار آنان را در برابر تکرار خطاها مصون می سازد. به کودکان خود امر به معروف و نهی از منکر را بیاموزید و آنان را تشویق کنید که به روش درست چنین کاری را انجام دهند. این کار از انگیزه های مهم پایداری فرد بر عقیده ثابت و اخلاق صحیح و دین حنیف است و علاوه بر آنکه التزام به این صفت واجب است، پاداش اخروی زیادی نیز دارد.

 

13. بکوشید خشم خود را کنترل کنید و زود منفعل نشوید و برای این منظور از شر شیطان به خداوند منان پناه ببرید. خداوند متعال برای مجازات حدودی قرار داده است و برای نمونه بیش از ده ضربه نباید به بدن کودک زد و این کار نیز باید با چوب های تر یا سواک انجام گیرد و از زدن صورت و عورت خودداری کنید و به هنگام زدن علت را برایش بگویید. هنگامی که بسیار عصبانی هستید، از زدن خودداری کنید و اگر بتوانید به جای زدن از تشویق یا تحریم استفاده کنید این کار هم برای شما و هم کودکتان بسیار بهتر است.

 

14. ما در دوره ای قرار گرفته ایم که فتنه ها و بحران ها از هر سو به سوی ما می آیند. مانند کسی باشید که در جلوی فرزندان خود قرار می گیرد و از اصابت تیرهای مسموم و آزار و اذیت به آنها جلوگیری می کند. این کار را بسیار با اهمیت بدانید و در انتخاب دوستان و هم بازی های کودکانتان دقت کافی داشته باشید، زیرا که دوست صفت های خود را به همنشین خود منتقل می کند. حضرت محمد صلی الله علیه و سلم می فرماید: انسان از دین دوست خود تاثیر می پذیرد، بنابراین هر یک از شما باید توجه داشته باشد که چه کسی را به دوستی می گیرد. (روایت از امام احمد)

 

از بردن کودکان به محلی که وقت زیادی در آن تلف می شود و منکراتی در آن وجود دارد، بپرهیزید. همیشه برای فرزند خود پدر، همراه و دوست صمیمی باشید. مردانگی را در دل کودکان خود پرورش دهید. دختران خود را نیز به حیا و عفت و پاک دامنی عادت دهید و این کار با نوع پوشش و توجیه زبانی و گفت و گو میسر می شود. تلاش کنید که بیرون رفتن آنها به خارج از خانه به تنهایی صورت نگیرد و همیشه خود شما یا مادرشان همراه آنان باشد. مبادا گمان کنید که برای آنکه خود را متمدن نشان دهید، اسلام را باید به کنار بگذارید. مبادا از سلاله شما کسی به وجود آید که در گفتار و رفتار با خداوند متعال مبارزه کند!!

 

15. معمولا پس از پایان ساعت کار، ساعت های زیادی وقت دارید. چقدر از آن را به کودکان خود اختصاص می دهید؟ اگر تا به حال در این امر کوتاهی کرده اید، از این به بعد دنبال جبران کردن باشید و وقت بیشتری به آنها اختصاص دهید.

 

اگر که تا به حال در این امر موفق عمل کرده اید، به شما تبریک می گوییم و امیدواریم که به آن ادامه دهید.

 

همیشه به یاد داشته باشید که وظیفه یک مؤمن آن است که خانه و مملکت کوچک خود را به جامعه ای ایمانی تبدیل کند. برای فرزندانتان از سیره رسول گرامی اسلام بگویید و مسابقات فرهنگی و اسلامی و علمی در آن برگزار کنید. برای آنهایی که قرآن را حفظ می کنند جوایز با ارزشی در نظر بگیرید و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را در زندگی عملی خود وارد کنید و تعامل نیک، فروتنی و شوخی اش با کودکان را سر مشق خود سازید.

 

خداوند متعال به ما و شما فرزندان صالح عطا فرماید و چشمان ما را اصلاح و رستگاری آنان روشن سازد و ما آنها را در بهشت برین خود جای دهد.

 

و صلی الله علی نبینا محمد و علی آله و صحبه و سلم.

 

ترجمه: ام طه ناوی

مصدر: سايت نوار اسلام

IslamTape.Com

378- هشت مارچ را چرا روز زن میگویند؟

378- هشت مارچ را چرا روز زن میگویند؟

 

از سالیان درازی به اینسو در اکثریت دوران ها و حکومت های قبلی و حکومت اسلامی فعلی هر سال تاریخ هشت مارچ را بنام روز جهانی زن نامیده و از آن روز به نام یک روز مقدس و تاریخی تجلیل بعمل میاید و گویا حقوق زن فقط به آنروز منحصر شده و مردها خواسته و ناخواسته باید به زن ها چه مادر و چه همسر و یا اقارب و نزدیکان باید آن روز را تبریک گفته و حتی تحفه ها نیز باید بدهند ولی اگر از اکثر زنها پرسیده شود که:

 

خواهر مسلمانم این روز را چرا تجلیل میکنید و چرا بنام روز زن این روز را انتخاب کرده اید ؟ در جواب میگویند نمیدانم ! واقعا جای تأسف است .

 

نظر به گفته های بعضی ها که آنهم موثق و ثابت شده نیست میگویند که تقریبا پیش از صد سال قبل در آمریکا یک تعداد زنها بخاطر بعضی از حقوق شخصی شان بر ضد دولت وقت قیام کردند ولی توسط حکومت همان وقت سرکوب شد و حکومت بعدی بخاطر بدنام کردن حکومت قبلی و نیک نام جلوه دادن خود در نظر مردم همان منطقه از روی سیاست همان تاریخ هشت مارچ را که آن زن ها در آن روز سرکوب شده بودند هر سال تجلیل کرده و آهسته آهسته تجلیل کردن از روز هشت مارچ شکل عمومی به خود گرفت و ما مردم افغانستان بدون هيچ آگاهی به تقلید از آن، هشت مارچ را تجلیل میکنیم .

 

در حالی که ما افغانها ی مسلمان هزارها هزار زن مسلمان خود را در راه اسلام از دست داده ایم و نه یک بار بلکه بارها مرد ها و زنها و حتی اطفال مسلمان و هموطن ما بخاطر حفظ حقوق نسل خویش و حقوق کشور و ملت و دین خویش سرکوب شده و به خاک و خون کشانیده شده اند ولی تو ای خواهر مسلمان و افغان چرا یکی از آن روزها را بنام روز زن تجلیل نمیکنید ؟ چرا روزی را که ملالی قهرمان در میدان نبرد در میوند جان داد چرا آنروز را بنام روز زن تجلیل نمیکنید و چرا ملالی قهرمان را الگو به خود قرار نمیدهید اگر افغانى و ملت دوست هستید ؟

 

و اگر از اسلام بگویم  و بر گردیم به 1400  سال قبل، در آن زمان مردم عرب تولد شدن دختر را در خانه شان شرم و ننگ میپنداشتن و دختر خود را با دست خود زنده بگور میکردند تا از بدنامی و سر خمی و شرمساری زمانه رهايی یابند، در آن زمان زن آنقدر پست و مرتبه پایين داشت که حتی پدر آن دختر از شرم روی خود را از دیگران پنهان میکرد. ولی زمانی که حضرت محمد صلى الله عليه و سلم به پیامبری مبعوث شد و خداوند این آیه را در سوره بنی اسرائیل (اسراء) نازل کرد  که ترجمه آن چنین است:  "و مکشید اولاد خود را از ترس تنگ دستی ما روزی میدهیم ایشان را و شما را هر آینه کشتن ایشان هست گناه عظیم" بعد از آن حقوق واقعی، عزت وحرمت و کرامت و مقام اصلی زن به او داده شد. چرا ای خواهر مسلمان من، آنروزی که این آیه خداوندی به خاطر حفظ مقام و حرمت تو نازل شد چرا آنروز را بنام روز زن تجلیل نمیکنید ؟ در حقیقت آنروز روز زن باید باشد که تو را از زنده بگور شدن نجات داد و مقام برابری با یک مرد را داد، آن روز روز جهانی زن باید باشد و زن های قهرمان دین اسلام چون حضرت خدیجه، صديقه عایشه و... آنها باید مانند یک الگو براى شما زنهای مسلمان باشند نه یک زن کافر آمریکايی و نه یک تاریخی نصرانيت.

 

تاکی و تا چه وقت باید از عادات و رسوم غیر اسلامی دیگران تقلید کنیم در حالی که ما دین کامل داریم، رسم و رسوم اسلامی کامل داریم و خداوند هیچ کمبودی در این دین نگذاشته که ما کمبودی احساس کنیم و ناچار به رسم و رسوم مذاهب و ادیان دیگر رجوع کنیم و گاهی هشت مارچ را جشن بگیریم و گاهی سال نو نصرانيت را جشن بگیریم. ولی این کمبود و نادانی از خود ما است که بجاى اينكه راه اسلام را در پیش گیریم بر عکس چشم و گوش ما بطرف کشورهای اروپايی و آمریکايی است تا ببینیم که آنها بما چه جيزى را یاد میدهند تا همان را عمل کنیم و مهم نیست که با دین و ایمان ما در تضاد باشد یا نه .

 

ای خواهر مسلمان ام، تجلیل از هشت مارچ و بر گذاری محافل در آن روز هیچ سودی به مقام تو و عزت و حرمت تو ندارد بلکه اگر خواهان حقوق خود و عزت و سرفرازى و حرمت خویش در جامعه باشید صرفا از طریق ستر و حجاب اسلامی امکان پذیر است و بس، نه اینکه تا توانی سر برهنه و نیمه برهنه در بازار گردش کنید و بگوید که این است حقوق یک زن، و نه اینکه چسپانترين و کوتاهترین لباس را به تن کرده و در میان جوانان بگردی و بگويی که حقوق  زن داده شده، بلکه این حقوق  زن نیست و در عوض این شیوه و طریقه خاص کفار است تا به اینطریق بتوانند  زنان با حجاب و با ستر مسلمان را از دایره اسلام خارج کرده و چون بازیچه در دست گرفته و از آنها لذت ببرند و دروازه های فحشاء را برایشان باز کنند ولی  نه بنام یک زن بدکاره بلکه بنام یک زن آزاد و یک زن دموکراسی و یک زن کامل، چنانچه ملت ما شاهد چنین چالش ها ی حقوق زن بوده و هستند .

 

 پس ای خواهران مسلمان، بیایید بیشتر از این فریب بیگانه گان را نخورده و نگذاریم که آنها به بهانه حقوق زن، آزادی و دموکراسی زن، در میان فامیل ها و خانواده ها رخنه ایجاد کنند و دختران ساده و پاک ما را با این نام ها به فحشاء بکشانند .

 

نویسنده: محمد احسان " مهیا "

مصدر: سایت نوار اسلام

IslamTape.Com

هوش مصنوعی

هوش مصنوعی

هوش مصنوعی یکی از ویژگی های وب 3 می باشد. بارها دیده شده که نتایجی که در جستجو ها به دست آمده نتوانسته کافی باشد و احتیاجات کاربران را برطرف نکرده است . می دانیم که در یک جستجو ، برای کاربران کیفیت طبقه بندی نتایج می تواند مفید باشد پس باید تغییراتی در نگاه به کیفیت اطلاعات ارائه شده به کاربر ، داده شود. یکی از ویژگی های وب 3 می تواند نیاز به پیاده سازی هوش مصنوعی در ساختن موتورهای جستجو باشد.


378- هشت مارچ را چرا روز زن میگویند؟


378- هشت مارچ را چرا روز زن میگویند؟


از سالیان درازی به اینسو در اکثریت دوران ها و حکومت های قبلی و حکومت اسلامی فعلی هر سال تاریخ هشت مارچ را بنام روز جهانی زن نامیده و از آن روز به نام یک روز مقدس و تاریخی تجلیل بعمل میاید و گویا حقوق زن فقط به آنروز منحصر شده و مردها خواسته و ناخواسته باید به زن ها چه مادر و چه همسر و یا اقارب و نزدیکان باید آن روز را تبریک گفته و حتی تحفه ها نیز باید بدهند ولی اگر از اکثر زنها پرسیده شود که:

 

خواهر مسلمانم این روز را چرا تجلیل میکنید و چرا بنام روز زن این روز را انتخاب کرده اید ؟ در جواب میگویند نمیدانم ! واقعا جای تأسف است .

 

نظر به گفته های بعضی ها که آنهم موثق و ثابت شده نیست میگویند که تقریبا پیش از صد سال قبل در آمریکا یک تعداد زنها بخاطر بعضی از حقوق شخصی شان بر ضد دولت وقت قیام کردند ولی توسط حکومت همان وقت سرکوب شد و حکومت بعدی بخاطر بدنام کردن حکومت قبلی و نیک نام جلوه دادن خود در نظر مردم همان منطقه از روی سیاست همان تاریخ هشت مارچ را که آن زن ها در آن روز سرکوب شده بودند هر سال تجلیل کرده و آهسته آهسته تجلیل کردن از روز هشت مارچ شکل عمومی به خود گرفت و ما مردم افغانستان بدون هيچ آگاهی به تقلید از آن، هشت مارچ را تجلیل میکنیم .

 

در حالی که ما افغانها ی مسلمان هزارها هزار زن مسلمان خود را در راه اسلام از دست داده ایم و نه یک بار بلکه بارها مرد ها و زنها و حتی اطفال مسلمان و هموطن ما بخاطر حفظ حقوق نسل خویش و حقوق کشور و ملت و دین خویش سرکوب شده و به خاک و خون کشانیده شده اند ولی تو ای خواهر مسلمان و افغان چرا یکی از آن روزها را بنام روز زن تجلیل نمیکنید ؟ چرا روزی را که ملالی قهرمان در میدان نبرد در میوند جان داد چرا آنروز را بنام روز زن تجلیل نمیکنید و چرا ملالی قهرمان را الگو به خود قرار نمیدهید اگر افغانى و ملت دوست هستید ؟

 

و اگر از اسلام بگویم  و بر گردیم به 1400  سال قبل، در آن زمان مردم عرب تولد شدن دختر را در خانه شان شرم و ننگ میپنداشتن و دختر خود را با دست خود زنده بگور میکردند تا از بدنامی و سر خمی و شرمساری زمانه رهايی یابند، در آن زمان زن آنقدر پست و مرتبه پایين داشت که حتی پدر آن دختر از شرم روی خود را از دیگران پنهان میکرد. ولی زمانی که حضرت محمد صلى الله عليه و سلم به پیامبری مبعوث شد و خداوند این آیه را در سوره بنی اسرائیل (اسراء) نازل کرد  که ترجمه آن چنین است:  "و مکشید اولاد خود را از ترس تنگ دستی ما روزی میدهیم ایشان را و شما را هر آینه کشتن ایشان هست گناه عظیم" بعد از آن حقوق واقعی، عزت وحرمت و کرامت و مقام اصلی زن به او داده شد. چرا ای خواهر مسلمان من، آنروزی که این آیه خداوندی به خاطر حفظ مقام و حرمت تو نازل شد چرا آنروز را بنام روز زن تجلیل نمیکنید ؟ در حقیقت آنروز روز زن باید باشد که تو را از زنده بگور شدن نجات داد و مقام برابری با یک مرد را داد، آن روز روز جهانی زن باید باشد و زن های قهرمان دین اسلام چون حضرت خدیجه، صديقه عایشه و... آنها باید مانند یک الگو براى شما زنهای مسلمان باشند نه یک زن کافر آمریکايی و نه یک تاریخی نصرانيت.

 

تاکی و تا چه وقت باید از عادات و رسوم غیر اسلامی دیگران تقلید کنیم در حالی که ما دین کامل داریم، رسم و رسوم اسلامی کامل داریم و خداوند هیچ کمبودی در این دین نگذاشته که ما کمبودی احساس کنیم و ناچار به رسم و رسوم مذاهب و ادیان دیگر رجوع کنیم و گاهی هشت مارچ را جشن بگیریم و گاهی سال نو نصرانيت را جشن بگیریم. ولی این کمبود و نادانی از خود ما است که بجاى اينكه راه اسلام را در پیش گیریم بر عکس چشم و گوش ما بطرف کشورهای اروپايی و آمریکايی است تا ببینیم که آنها بما چه جيزى را یاد میدهند تا همان را عمل کنیم و مهم نیست که با دین و ایمان ما در تضاد باشد یا نه .

 

ای خواهر مسلمان ام، تجلیل از هشت مارچ و بر گذاری محافل در آن روز هیچ سودی به مقام تو و عزت و حرمت تو ندارد بلکه اگر خواهان حقوق خود و عزت و سرفرازى و حرمت خویش در جامعه باشید صرفا از طریق ستر و حجاب اسلامی امکان پذیر است و بس، نه اینکه تا توانی سر برهنه و نیمه برهنه در بازار گردش کنید و بگوید که این است حقوق یک زن، و نه اینکه چسپانترين و کوتاهترین لباس را به تن کرده و در میان جوانان بگردی و بگويی که حقوق  زن داده شده، بلکه این حقوق  زن نیست و در عوض این شیوه و طریقه خاص کفار است تا به اینطریق بتوانند  زنان با حجاب و با ستر مسلمان را از دایره اسلام خارج کرده و چون بازیچه در دست گرفته و از آنها لذت ببرند و دروازه های فحشاء را برایشان باز کنند ولی  نه بنام یک زن بدکاره بلکه بنام یک زن آزاد و یک زن دموکراسی و یک زن کامل، چنانچه ملت ما شاهد چنین چالش ها ی حقوق زن بوده و هستند .

 

 پس ای خواهران مسلمان، بیایید بیشتر از این فریب بیگانه گان را نخورده و نگذاریم که آنها به بهانه حقوق زن، آزادی و دموکراسی زن، در میان فامیل ها و خانواده ها رخنه ایجاد کنند و دختران ساده و پاک ما را با این نام ها به فحشاء بکشانند .

 

نویسنده: محمد احسان " مهیا "

مصدر: سایت نوار اسلام

IslamTape.Com

هركس ديني غير از اسلام را قبول كند از او پذيرفته نمي شود

َمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ

هركس ديني غير از اسلام را قبول كند از او پذيرفته نمي شود

هيئت بحث علمي و فتوي به سؤالاتي كه از آنها شده و همچنين به آنچه در وسائل اطلاع رساني از آراء و مقالاتي كه دعوت به وحدت بين اديان كه عبارتند از اسلام، يهوديت و مسيحيت مي كنند؛ و به درست كردن مساجد، معابد و كنيسه در يك مكان و در يك جامعه دعوت مي نمايند؛ و همچنين به چاپ قرآن و انجيل در يك مجلد كه از نشانه هاي اين دعوت مي باشد و آنچه كه قانونها و اجتماعات و گروهها در شرق و غرب به آن دعوت مي كنند، جواب مي دهد. بعد از دور انديشي و مطالعه، هيئت به شرح زير پاسخ مي دهد:

اول اينكه: از اصول اعتقادي كه در دين اسلام معلوم و حتمي است و مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند اين است كه در جهان غير از دين اسلام، دين حق ديگري وجود ندارد و آن ختم كننده اديان است و نسخ كننده تمام آنچه قبل از آن، از دينها و آيينها و شريعتها بوده اند، مي باشد. بر روي زمين ديني غير از اسلام كه بتوان با آن الله را عبادت نمود وجود ندارد. الله تعالي مي فرمايد:{وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ} [آل عمران : 85] «هركس غير از اسلام ديني قبول كند از او پذيرفته نمي شود و در آخرت از زيانمندان قرار مي گيرد.» و اسلام بعد از بعثت محمد_ صلي الله عليه و سلم _تنها به دين او اطلاق مي گردد.

دوم اينكه: از اصول اعتقادي اسلام اين است كه قرآن كريم آخرين كتابي است كه خداوند نازل نموده و آن را حفظ كرده است و نسخ كننده تمام كتابهاي قبل از خود يعني تورات، انجيل و غيره است. و در عين حال شاهد بر آنهاست. قرآن تنها كتابي است كه به پرستش خداوند دعوت مي كند. الله تعالي مي فرمايد:{وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ} [المائدة : 48]«ما اين كتاب را به حق به سوي تو نازل كرديم كه تصديق كننده كتابهاي پيش از خود و نگهبان بر آنهاست. در بين ايشان به آنچه خداوند نازل كرده حكم نما و از خواهشها و آرزوهايشان پيروي مكن و از حقي كه به سوي تو آمده، تبعيت نما.»

سوم اينكه: واجب است ايمان داشته باشيم به اينكه قرآن كريم نسخ كننده تورات و انجيل است و در اين دو، تحريف، تبديل، زيادي و نقصان راه يافته است همانگونه كه بيان آن در آياتي از كتاب خدا آمده است:{فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظّاً مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ} [المائدة : 13] «بعد از آنكه نقض پيمان كردند، لعنتشان كرديم و دلهايشان را سخت گردانيديم. كلمات را از جايگاه خويش تحريف مي كنند و بخشي از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند را به فراموشي سپردند تو بر خيانت ايشان آگاه مي شوي و جز عده كمي از آنها از اين خيانت دست نمي كشند.» و در جاي ديگر مي فرمايد:{فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ} [البقرة : 79] «ويل به حال كساني كه با دستان خويش كتاب را مي نويسند سپس مي گويند اين از جانب خداست تا آن را به بهايي اندك بفروشند. ويل به حال ايشان از آنچه با دستان خويش نوشته اند و ويل به حال آنان از آنچه بدست آورده اند.» همچنين مي فرمايد:{وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ} [آل عمران: 78]« دسته اي از آنها زبانشان را به كتاب خداوند مي پيچانند تا گمان شود آن از كتاب خداست در حاليكه از كتاب خداوند نيست و مي گويند از جانب خداوند است در صورتي كه از طرف خداوند فرو فرستاده نشده است و بر خداوند دروغ مي بندند در حاليكه مي دانند.» نكته اي كه اينجا حائز اهميت مي باشد اين است كه فرقي نمي كند چه تحريف يا تبديل شده باشد، به وسيله اسلام منسوخ گرديده است. از رسول الله صلي الله عليه و سلم ثابت است هنگامي ورقه اي را كه در آن چيزي از تورات نوشته شده بود در دست عمر بن خطاب رضي الله عنه ديد، خشمگين شد و فرمود:( أفي شك أنت يا ابن الخطاب؟! ألم آت بها بيضاء نقية؟ لو كان أخي موسى حياً ما وسعه إلا إتباعي) رواه احمد و دارمي و غيره"(آيا شك داري اي پسر خطاب؟! آيا آن روشن كننده پاك نيامده است؟ اگر برادرم موسي زنده بود چاره اي جز پيروي از من نداشت."

چهارم اينكه: از اصول اعتقادي اسلام اين است كه نبي و رسول ما محمد صلي الله عليه و سلم خاتم پيامبران و فرستادگان است همانگونه كه الله تعالي مي فرمايد:{مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ} [الأحزاب : 40] «محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست بلكه رسول خدا و خاتم پيامبران است.» پس تنها محمد است كه بايد از او تبعيت نمود و اگر يكي از انبياء و رسولان خدا زنده باشد بايد از محمد تبعيت نمايد- و آن پيامبر غير از محمد نمي تواند از ساير پيامبران تبعيت كند- همانگونه كه الله تعالي مي فرمايد:{وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ}[آل عمران: 81] «و هنگامي كه الله تعالي از پيامبران پيمان گرفت، هرگاه به شما كتاب و حكمت عطا كردم سپس رسولي به سوي شما آمد كه آنچه همراه شماست را تصديق نمود به او ايمان بياوريد و او را ياري نماييد. فرمود: آيا اقرار مي كنيد و بر آن پيمانم را گرفتيد؟ گفتند: اقرار كرديم. فرمود: گواه باشيد كه من با شما از گواه دهندگان هستم.» پيامبر خدا- عيسي عليه الصلاة و السلام- كه در آخر الزمان نازل مي شود از محمد صلي الله عليه و سلم تبعيت مي نمايد و به شريعت او حكم مي كند. الله تعالي مي فرمايد:{ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ} [الأعراف : 157] «كساني كه از رسول امي كه او را به صورت مكتوب نزدشان در تورات و انجيل مي يابند، پيروي مي كنند.» از اصول اعتقادي اسلام اين است كه محمد صلي الله عليه و سلم براي تمام مردم مبعوث گرديده است.{وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ} [سبأ : 28] «ما تو را نفرستاديم مگر اينكه بشارت دهنده و انذار كننده براي تمام مردم باشي ولي اكثر مردم نمي دانند.» و مي فرمايد:{قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً} [الأعراف : 158] «بگو اي مردم من فرستاده خداوند به سوي تمام شما هستم.»

پنجم اينكه: از اصول اعتقادي اسلام اين است تمام كساني كه تسليم نشده اند اعم از يهود، نصاري و غيره را كافر بدانيم و آنها دشمن خدا، رسولش و مؤمنان هستند و اهل آتش مي باشند.{لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ} [البينة : 1] «كافران اهل كتاب و مشركان دست بردار نبودند تا اينكه دليل و برهان آشكاري برايشان آمد.» الله جل و علا مي فرمايد:{إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُوْلَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ} [البينة : 6] «كافران اهل كتاب و مشركين در آتش جهنم براي هميشه مي مانند و ايشان بدترين كساني هستند كه آفريده شده اند.» و آيات در اين باره بسيار است.

در صحيح مسلم از رسول الله صلي الله عليه و سلم ثابت است كه فرمود:(وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَا يَسْمَعُ بِي أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَهُودِيٌّ وَلَا نَصْرَانِيٌّ ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَّا كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ)"قسم به كسي كه نفس محمد در دست اوست هيچ مجتمعي، يهودي يا نصاري باشد ماداميكه سخن مرا بشنود و به آن ايمان نياورد،سپس بميرد از اهل آتش است.) و به اين دليل كسي كه يهود و نصاري را كافر نداند، كافر است. قاعده شرعي است**من لم يكفر الكافر فهو كافر**(كسي كافر را كافر نداند، كافر است.)

ششم اينكه: از اصول اعتقادي و حقايق شرعي اين است كه دعوت به سوي وحدت اديان و نزديكي بين آنها در يك قالب واحد، يك دعوت خبيث و فريبنده است و هدف از آن اختلاط بين حق و باطل و ويران نمودن اسلام و استحكامات آن است و نتيجه آن بازگشت عمومي به كفر است. مصداق آن در اين سخن الله تعالي گنجانده شده است كه مي فرمايد:*وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ«آنان از جنگ با شما دست نمي كشند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند.» و همچنين مي فرمايد:{وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء} [البقرة : 217] «آرزو دارند كه شما هم مانند ايشان كافر شويد تا در كفر با هم برابر باشيد.»

هفتم اينكه: از نشانه هاي اين دعوت باطل عدم جدايي بين اسلام و كفر، حق و باطل، معروف و منكر، از بين بردن موانع نفرت بين مسلمان و كافر و از بين بردن ولاء و براء مي باشد. با اين كار جهاد و قتال براي اعلاي كلمه حق در زمين خداوند از بين مي رود. الله پاك و منزه مي فرمايد:{قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ} [التوبة : 29] «با كساني از اهل كتاب كه ايمان به الله و روز آخرت ندارند، و آنچه را كه خدا و رسولش حرام نموده اند، حرام نمي دانند و دين حق را قبول نمي كنند بجنگيد تا در حاليكه خوار و پست شده اند با دست خويش جزيه دهند.» و مي فرمايد:{وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ} [التوبة : 36] «همگي با مشركين بجنگيد همانگونه كه همه آنها با شما مي جنگند و بدانيد كه خداوند با پرهيزگاران است.»

هشتم اينكه: اگر دعوت به سوي وحدت اديان از مسلمان صادر شود به منزله خارج شدن او از دايره اسلام است. زيرا اين دعوت بر هم زننده اصول اعتقادي و راضي شدن به اينكه كفر به الله اشكالي ندارد. صداقت قرآن و اينكه آن نسخ كننده تمام كتابهاي قبل از خود است، و اينكه اسلام نسخ كننده تمام شريعتها و اديان قبل از خود است را باطل مي نمايد. بناي آن بر فكري استوار است كه شريعت آن را نمي پذيرد و با استفاده از تمام دلايل شرعي اسلام كه قرآن، سنت و اجماع مي باشد، اين دعوت قطعاً حرام است.

نهم اينكه: اساس و بناي كار بايد بدين صورت باشد كه:

1.    براي مسلماني كه الله را پروردگار و اسلام را دين خود و محمد را نبي و رسول مي داند جايز نيست كه دعوت كننده، تشويق كننده و پيروي كننده اين فكر خبيث باشد چه برسد به اينكه اجابت كننده اين دعوت باشد و در قوانين و گروههاي آنان داخل شود و در محافل آنها شركت كند.

2.   براي مسلمان جايز نيست كه تورات يا انجيل را چاپ كند. پس چگونه ممكن است آن را با قرآن در يك غلاف واحد قرار داد!! كسي كه آن را انجام دهد يا به سوي آن دعوت كند در گمراهي دوري افتاده است زيرا با اين كار حق كه قرآن است با تحريف شده تورات و انجيل كه توسط قرآن نسخ شده است را جمع مي نمايد.

3.   براي مسلمان جايز نيست به دعوتي كه در آن مي خواهند مسجد، كنيسه و معبد را در يك مكان بنا نهند، جواب مثبت دهد زيرا در اين كار اعتراف كردن به اين است كه مي توان به غير از دين اسلام نيز خداوند را عبادت نمود و با اين كار پيروز شدن اسلام بر تمام اديان را انكار مي كند و اين كار دعوت نمودن به سوي سه دين است كه اهل زمين هر كدام را بخواهند مي توانند به وسيله آن ديندار شوند. و اقرار كردن به اين است كه اين اديان فرقي با هم ندارند و اسلام نسخ كننده اديان قبل از خود نبوده است. شكي نيست كه اقرار به آن يا همچون اعتقادي داشتن يا راضي بودن به آن، كفر و ضلالت است زيرا با اين كار مخالفت صريح قرآن، سنت و اجماع را نموده است. و با اين كار معترف مي شود كه تحريفات يهود و نصاري از جانب الله است. الله تعالي بلند مرتبه تر از اين جملات است. جايز نيست كه به كنيسه هاي آنها بيت الله بگوييم و عبادت آنان را عبادتي مقبول براي خدا بدانيم زيرا عبادت آنها در چارچوب اسلام نيست و الله تعالي مي فرمايد:{وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ} [آل عمران : 85] «هركس غير از اسلام ديني قبول كند از او پذيرفته نمي شود و در آخرت از زيانمندان قرار مي گيرد.» بلكه اينها خانه هايي هستند كه در آن به الله تعالي كافر مي شوند. از كفر و اهالي آن به خدا پناه مي گيريم. شيخ الاسلام ابن تيميه- رحمه الله- مي فرمايد:كليسا و كنيسه، خانه هاي خدا نيستند بلكه مساجد، خانه هاي خداوند مي باشند. در اين خانه ها به خداوند كافر مي شوند اگر چه در آن ذكر و عبادت كنند. خانه ها به منزله اهالي آن است و اهل آن كافر هستند پس اين خانه ها محل عبادت كفار است." مجموع الفتاوى [22/162]"

دهم اينكه: واجب است بدانيم كه دعوت همه كفار به عام و اهل كتاب خصوصاً به اسلام بر مسلمانان طبق نص صريح از كتاب و سنت واجب است و اين كار جز از طريق بيان و مجادله كردن به شيوه نيكو و بيان شريعت اسلام بدون كم و كاست انجام نمي گيرد. و آن اصولي هستند كه يا به وسيله آن نسبت به اسلام خرسند و راضي گردند و داخل آن شوند يا با اين كار نسبت به آنها اتمام حجت شود. هركس دليل و برهان را ناديده بگيرد، هلاك مي گردد و كسي كه به آن توجه نمايد و آن را قبول كند، زنده مي شود. الله تعالي مي فرمايد:*قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ}[ آل عمران 64]«بگو اي اهل كتاب بياييد به سوي كلمه اي كه ميان ما و شما يكسان است و آن اين است كه غير از الله را عبادت نكنيم و چيزي را با او شريك نگردانيم و بعضي از ما بعضي ديگر را به جاي خداوند رب قرار ندهد. اگر روي گرداندند، بگوييد: شاهد باشيد كه ما مسلمانيم.» اما مجادله، ديدار و گفتگو با آنها به منظور جلب ميل و آرزوهاي آنان و محقق كردن اهداف و خواسته هايشان و نقض كردن اسلام و پايه هاي ايمان، باطل است و الله و رسولش و مؤمنان از آن ابا دارند.

هيئت بحث و فتوي آن را اينگونه تقرير كرد و براي مردم تبيين نمود. اين هيئت به تمام مسلمانان به طور عام و به اهل علم خصوصاً توصيه مي كند كه تقواي خدا داشته باشند و بر آن مراقبت نمايند، از اسلام حمايت كنند، از عقيده مسلمانان در برابر گمراهي و دعوتگران آن و كفر و اهل آن صيانت و حفاظت كنند و مسلمانان را از دعوت به سوي كفر و گمراهي كه وحدت اديان است و از واقع شدن در اين دام برحذر دارند. بر خدا پناه مي بريم از اينكه هر مسلماني اين گمراهي را به سرزمينهاي اسلام آورد و در بينشان ترويج دهد. از خداوند به وسيله نامهاي نيكو و صفات بلندش مسئلت مي خواهيم كه ما را از تمام گمراهي هاي فتنه انگيز پناه دهد و ما را وسيله هدايت، هدايت يافته گان و حامي اسلام بر طريق هدايت و نور از جانب خود قرار دهد تا در حاليكه از ما راضي است او را ملاقات مي كنيم.

وبالله التوفيق، وصلى الله وسلم على نبينا محمد وعلى آله وصحبه أجمعين

اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء- السعودية

دخترى از روسيه

دخترى از روسيه
اين داستان را به شما تقديم مي كنم، داستاني كه بايد آنرا به ياد داشته باشيم و آنرا به همسران ،‌دختران و خواهران خويش منتقل كنيم تا آنرا در دل ،‌عقل و جان خود به خاطر بسپارند تا همه بدانند كه دين خداوند پيروز و سربلند است حتي اگر اهل آن از آن شانه خالي كنند يا افرادي كه به آن منتسب هستند و دربين ما زندگي مي كنند،‌با زبان ما سخن مي گويند و به طرف قبله ما نماز مي خوانند ،‌ با آن سرجنگ داشته باشند. دختري از روسيه... تازه مسلمان و از سرزمين كفر،‌ زبان عربي بلد نبود اما مسيري را پيموده بود كه بيشتر مردان ما از رفتن آن باز مانده اند. اصل داستان :
از روسيه آمده بود. به همراه چند تن از زنان روسي كه يك تاجر روسي آنها را به اين كشور خليجي آورده بود. هدف، خريد وسايل برقي و وارد كردن آن به كشور روسيه به عنوان وسايل شخصي بود. زيرا به اين روش ديگر اين وسايل شامل هزينه هاي گمركي نمي شد و تاجر روسي اين وسايل را پس از تحويل گرفتن از اين زنان با سود فراوان در روسيه به فروش مي رساند و در عوض به آنها دستمزد مي داد. اين كار در روسيه به امري رايج تبديل شده بود زيرا بسيار ارزان پاي آنها در مي آمد. زماني كه اين تاجر با همراهانش به اين كشور خليجي رسيدند اين مرد قضيه اي مخالف با آن چيزي كه از قبل قرار گذاشته بودند را براي آنها مطرح كرد. گفت: شما اكنون به اينجا آمده ايد تا مبلغي پول به دست بياوريد و اينجا مكاني است كه به ثروت فراوان و اموال بي حد و حصر و مردماني كه بي حساب خرج مي كنند شهرت دارد!! نظر شما در باره تن فروشي و فحشاء چيست؟ هر كدام از شما كه اراده كند،‌ثروت فراواني در انتظار اوست. و شروع به پهن كردن دام خود و فريب و اغواي آنها نمود تا جاييكه بيشتر آنها را با نظرات شيطانيش قانع كرد. زيرا هيچ بازدارنده ايماني و التزام اخلاقي در ميان نبود كه بتواند آنها را از انجام اين كار منع كند و درضمن فقري كه با آن دست و پنجه نرم مي كردند آنها را به قبول چنين كاري فرا مي خواند. مگر يك زن كه او قبول نكرد و تاجر روسي او را به تمسخر گرفت و گفت: تو دراين كشور از بين مي روي ،‌ زيرا خودت هستي و لباسهايت و من هيچ چيز به تو نخواهم داد. آن زن شروع به فكر كردن در باره مسئله كرد كه چه مي تواند بكند؟ تصميم عاقلانه اي گرفت،‌ گذرنامه اش را كش رفت و از خانه خارج شد و به خيابانها گريخت . هيچ چيزي به همرا ه نداشت به جز لباسي كه خود را با آن پوشانده بود و گذرنامه اش. تاجر روسي كه او را ديد صدايش زد و گفت: هر وقت به بن بست رسيدي و همه ي راهها به رويت بسته شد بيا اينجا،‌ آدرس را كه داري. گوينده داستان تعريف مي كند:
من به همرا ه مادر و دو خواهرم در خيابان را ه مي رفتيم كه ناگهان اين زن به سرعت به طرف ما دويد و شروع به صحبت كردن با ما كرد ،‌ البته به زبان روسي. ما به او فهمانديم كه روسي بلد نيستيم. گفت: انگليسي بلديد؟ گفتيم: بله. خوشحال شد ولي خوشحالي پوشيده با غم و همراه با گريه. گفت: 
من زني روسي هستم و داستانم اينچنين است و فقط از شما مي خواهم كه مدتي به من جا و مكان بدهيد تا بتوانم با خانواده ام در روسيه تماس بگيرم و در مورد كارم تصميم بگيرم. ما نيز در مورد اين زن شروع به مشورت كرديم كه آيا او را قبول كنيم يا نه. شايد حقه باز باشد،‌ يا فراري و يا...!! در آخر صلاح ديديم كه سخنش را باور كنيم و او را با خود به خانه ببريم. هنگامي كه به خانه رسيديم او شروع به تماس گرفتن كرد اما خطوط كشورش قطع بودند. بسيار تلاش كرد اما فايده اي نداشت... خواهرانم با او همانند يك خواهر رفتار مي كردند و او را به اسلام دعوت كردند ،‌اما او قبول نمي كرد،‌ از اسلام متنفر بود ،‌ رد مي كرد ،‌ دوست نداشت. زيرا او از خانواده متعصب ارتدوكس بود كه از اسلام و مسلمانان بدش مي آمد. گاه گاهي از او نا اميد مي شديم ولي اصرار فراوان جايي براي نا اميدي نمي گذارد. خالد مي گويد:
من هم گاهي در بحث به خواهرانم كمك مي كردم و گاهي هم خودم مستقيما وارد بحث مي شدم. در يكي از روز ها به كتابخانه دعوت رفتم و از مسئول آنجا كتابي روسي در مورد اسلام طلب كردم و او برايم داستاني مشابه حكايت ما را تعريف كرد تا من را براي دعوت اين زن به اسلام تشويق كند. مسئول كتابخانه در مورد خالد مي گويد: 
جواني به اينجا آمد و به من گفت: آيا كتابهايي درباره اسلام به زبان روسي يا انگليسي داريد؟ گفتم: بله داريم اما كم هست. هر چه دارم به تو مي دهم و تو مي تواني بعد از يك هفته يا ده روز ديگر بيايي تا باز به تو كتاب بدهم. او نيز تعداد كمي كتابچه برداشت و رفت. بعد از مدتي برگشت در حالي كه چهار زن همراه او بودند سه تاي آنها با حجاب بودند كه فقط صورت و دستهايشان معلوم بود اما چهارمي كه زن زيبايي بود بر سرش حجابي نبود و موهايش آشكار بود. از خالد خواستم كه زنها را به اتاق انتظار زنان راهنمايي كند. سپس او پيش من آمد و گفت: اين زن روسي داستانش چنين و چنان است همان داستاني كه گفتم. و من حدود يك هفته قبل اينجا آمده بودم و از شما كتاب گرفته بودم و الآن آمده تا كتابهاي ديگري به همراه تعدادي نوار از شما بگيرم . زيرا من اسلام را به او عرضه كردم و او كم كم دارد قبول مي كند و به او گفته ام كه اگر مسلمان شود با او ازدواج مي كنم. مسئول كتابخانه مي گويد:  
كتابهاي ديگري به او دادم كه آنها را با خودش برد. و بعد از مدتي برگشت و خبر داد: آن زن مسلمان شده و مي خواهد كه اسلامش را آشكار كند. مسئول كتابخانه مي گويد:  
از او خواستم كه يك سري از كتابها را به همسرش بدهد تا آنها را خوب بخواند زيرا طبق قانون اينجا بايد آن زن امتحان بدهد... آن زن كتابها را خواند و سپس او را به پيش من آورد تا از او امتحان بگيرم. من هم امتحان گرفتم و او قبول شد. من هم وقت ديگري را مشخص كردم تا اينكه بيايد و اسلامش را اعلام كند. وقتي كه اسلامش را اعلام كرد من به خالد گروهي از خواهران بافرهنگ و تحصيلات عالي كه كلاس آموزش قرآن كريم داشتند و ميتوانستند بهتر با آن زن ارتباط برقرار كنند را معرفي كردم. گذشت تا اينكه بعد از مدتي خالد و همسرش آمدند تا سند ازدواج خود را بياورند. خالد گفت : 
مژده بده كه من الحمدلله ازدواج كردم. مسئول كتابخانه مي گويد: ولي چيزي كه من را شگفت زده كرد اين بود كه اين زن حجاب كاملي به تن كرده بود كه هيچ قسمت از بدنش آشكار نبود. به شوخي به خالد گفتم: چرا اين اينجوري شده؟ گفت:  
داستان مفصل و ظريفي دارد. بعد از ازدواج من به همراه او براي خريد احتياجاتمان به بازار رفته بوديم كه همسرم زنان محجبه را ديد و اين اولين باري بود كه او زني را با حجاب كامل مي ديد،‌براي همين برايش عجيب بود. به من گفت: چرا اين زن اينگونه لباس مي پوشد؟ آيا عيبي در بدنش هست كه مي خواهد از ديگران پنهان كند؟ خالد مي گويد: 
من با غيرت اسلامي جواب دادم نه. اين زن حجابي را پوشيده كه خداوند سبحانه و تعالي براي بندگانش برگزيده و رسول الله صلي الله و عليه و سلم به آن دستور داده. او بعد از كمي فكر كردن به من گفت: بله يقينا اين همان حجاب اسلامي است. گفتم: از كجا فهميدي؟ گفت: من الآن هر وقت وارد اماكن تجاري مي شوم چشمان مردمان آنجا صورتم را مي درد! انگار صورتم مي خواهد تكه تكه شود. پس بايد صورتم را بپوشانم. بايد صورتم فقط براي همسرم باشد و من از اين بازار بيرون نمي آيم مگر با حجاب. خالد مي گويد:
به خدا قسم مجبور شدم كه برايش حجابي بخرم تا او آن را بپوشد. مسئول كتابخانه مي گويد :
سپس حدود پنج يا شش ماه از خالد و همسر روسيش بي خبر ماندم. بعد از اين مدت خالد پيشم آمد و من از او علت نيامدنش را جويا شدم. گفت:
من با تو قطع رابطه نكرده ام بلكه مصلحتي پيش آمد كه مجبور شدم از تو دور بمانم و الان ديگر آن مصلحت تمام شده و من اينجا هستم و آمده ام تا آنرا برايت تعريف كنم زيرا درسها و عبرتهاي بزرگي در آن وجود دارد. بعد از اينكه با اين زن ازدواج كردم و زندگيمان شروع شد،‌ محبت او در دل من زياد شد تا جايي كه تمام وجودم را فراگرفت. ولي مشكلي پيش آمد و آن هم اين بود كه مدت گذرنامه همسر م به پايان رسيد و بايد آنرا عوض مي كرديم و مشكل بعدي اين بود كه اين گذرنامه بايد در همان شهر خودش عوض مي شد. و من هم يك فلسطيني هستم و به جز جواز اقامت چيز ديگري به همراه نداشتم ،‌پس ناچارا بايد رخت سفر مي بستيم و الا اقامت او در اينجا غير قانوني مي شد. به خاطر مشكلات مادي مجبور شديم به دنبال ارزانترين خط پرواز بگرديم كه همان خطوط هوايي روسيه بود. پس دو بليت گرفتيم و با همسرم سوار هواپيما شديم. من به او گفتم:
  اي زن ما الان به خاطر حجاب تو دچار مشكل مي شويم. گفت:
خالد، تو از من مي خواهي از اين كافران كه اگر با اين افكارشان بميرند هيزم جهنم مي شوند اطاعت كنم و از فرمان الله سبحانه و تعالي سر پيچي كنم؟ امكان ندارد كه من اينكار را انجام دهم... نگاه كنيد،‌ اين سخن يك تازه مسلمان است كه هنوز يك ماه يا كمتر نيست كه مسلمان شده! خالد مي گويد:
سوار شديم و نگاه مردم به سوي ما سرازير شد. مهمانداران شروع به پخش غذا كردند و به همراه غذا مشروب هم سرو شد. كم كم مشروبات الكلي در سر مردم اثر كرد و الفاظ بي ضابطه ،‌ خنده و مسخره و اشاره و نگاههاي مردم شروع شد و در كنار ما مي ايستادند و مارا مسخره مي كردند. من يك كلمه هم نمي فهميدم اما همسرم لبخند مي زد و مي خنديد و حرفهاي آنها را برايم ترجمه مي كرد. اين مي گويد: نگاهش كنيد انگار چنين و چنان است و اين متلك مي اندازد و آن يكي مسخره مي كند. او مي گفت: 
نه. ناراحت نشو و خلقت را تنگ نكن زيرا اين در مقابل بلاها و امتحاناتي كه به اصحاب رسول الله صلي الله و عليه و سلم مي رسيد چيزي نيست. احساس كردم گويي تيري وارد قلبم شد كه ديگر از آن خارج نمي شود. مي گويد: 
به شهر مذكور كه رسيديم و وارد فرودگاه شديم با خود گفتم كه به نزد خانواده اش مي رويم و آنجا مي مانيم تا كارهايمان تمام شود و برگرديم. ولي او گفت: نه خانواده ام نسبت به دينشان متعصب هستند و من نمي خواهم الان به آنجا برويم. اتاقي را اجاره مي كنيم و آنجا مي مانيم. فرداي آنروز به اداره گذرنامه رفتيم و براي انجام كار به نزد مسئول اول بعد دوم و سوم رفتيم و از آنها در خواست انجام مراحل قانوني جهت تعويض گذرنامه را كرديم و هر كدام از آنها هم از ما گذرنامه قديمي به همراه عكس همسرم را طلب نمودند. همسرم نيز عكس خود را كه سياه و سفيد و با حجاب بود به صورتي كه فقط دايره صورت نمايان بود در مي آورد و جلوي آنها مي گذاشت. و هركدام از مسئولان هم آنرا رد مي كرد و مي گفت: اين عكس قابل قبول نيست ما عكس رنگي مي خواهيم كه در آن صورت،‌مو و گردن كاملا واضح باشد و زن مي گفت: به هچ وجه امكان ندارد چنين عكسي بگيرم. و هر مسئول مي گفت: امكان ندارد گذرنامه بگيري مگر با اين مواصفات. و ما را به مسئول بعدي ارجاع مي داد. در آخر به ما گفتند: مشكل شما را فقط رئيس گذرنامه ي مسكو مي تواند حل كند. به خالد نگاه كرد و گفت:
خالد مي رويم مسكو. خالد هم تلاش مي كرد كه او را قانع كند كه {لا يكلف الله نفسا إلا وسعها} و إتقوا الله ماستطعتم. و اينكه اين گذرنامه را فقط بعضي از افراد براي ضرورت خواهند ديد و بعد آنرا در خانه مخفي كن تا مدتش تمام شود. گفت :
 نه ، نه . امكان ندارد كه من بعد از اينكه دين خدا را شناختم بي حجاب شوم. خدا بزرگ است اگر تو نمي خواهي به مسكو بيايي من به خاطر ضرورت مي روم. خالد مي گويد: 
قبول كردم و به مسكو رفتيم. اتاق اجاره كرديم و مانديم. فردا صبح براي ديدن رئيس گذرنامه به راه افتاديم و طبيعتا به نزد مسئول اول ،‌دوم و سوم رفتيم و در نهايت راه به اتاق رئيس رسيديم و داخل شديم. انسان بسيار خبيثي بود. هنگامي كه گذرنامه و عكسها را ديد گفت: چه كسي به من ثابت مي كند كه تو صاحب اين عكسها هستي؟ و گذرنامه و عكسها را گرفت و در كشوي اتاقش گذاشت و در آن را قفل كرد و گفت: تو هيچ گذرنامه اي نداشته اي و نداري مگر اينكه عكس مطابق با دستورات ما را بياوري. خالد مي گويد:
سعي كرديم تا رئيس را قانع كنيم اما فايده اي نداشت. من شروع به بحث با همسرم كردم كه خداوند بر حسب توانايي از انسان انتظار دارد ولي او به من جواب مي داد: « و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب». طبيعتا در اثناي جر و بحث ما رئيس عصباني شد و ما را از دفترش بيرون كرد. از اداره بيرون آمديم و رفتيم به اتاقمان تا درباره موضوع بحث كنيم ،‌ من او را قانع كنم و او نيز من را ،‌من دليل بياورم و او دليل بياورد تا اينكه شب شد و نماز عشاء را خوانديم و شام خورديم و من خواستم كه بخوابم. به من گفت:
خالد ،‌ در اين وضعيت سخت مي خواهي بخوابي ‌؟ مي خواهي بخوابي در حالي كه ما الان احتياج به التماس به سوي پروردگارمان داريم؟ بلند شو و به خداوند روي بياور زيرا اكنون زمان پناه بردن است. بلند شدم و هر قدر كه مي توانستم نماز خواندم و بعدش خوابيدم. اما او پيوسته نماز مي خواند. هر وقت بيدار مي شدم و نگاهش مي كردم يا در حال ركوع بود يا سجده يا قيام يا دعا و يا گريه تا زماني كه فجر زد و او مرا بيدار كرد و گفت: بيدار شو وقت نماز صبح است بيا باهم نماز بخوانيم. بلند شدم و وضو گرفتم و با هم نماز خوانديم. سپس او كمي خوابيد و بعد گفت: بلند شو برويم اداره گذرنامه. گفتم :
برويم؟ با چه مدركي؟! عكسها كجاست،‌ عكسي نداريم!! گفت :
بايد برويم و تلاش كنيم. از رحمت خدا نا اميد نشو. خالد مي گويد :
 با هم رفتيم. همسرم شمايلش معروف و آشكار بود ،‌عبايي كه تمام بدنش را مي پوشاند. به خدا قسم همين كه پايمان را در اولين دفتر از دفاتر اداره گذاشتيم يكي از كارمندان صدا زد: فلاني دختر فلان؟ همسرم جواب داد بله. گفت: بيا اين گذرنامه ات به همان صورتي كه مي خواستي. ولي اول هزينه اش را بايد پرداخت كني. خيلي خوشحال شديم و به خدا قسم اگر تمامي پولهايي را كه همراهمان بود مي خواست، به او مي داديم. گذرنامه را گرفتيم و هزينه اش را داديم و برگشتيم. در راه او به من نگاه مي كرد مي گفت: به تو نگفتم كه « و من يتق الله يجعل له مخرجا» خالد مي گويد :
اين كلماتي را كه مي گفت در دلم چنان تربيت ايماني به جاي گذاشت كه در اين سالهاي دراز از درسها و سخنرانيهايي كه شنيده بودم به جاي نمانده بود. بعد از آن گذرنامه را مهر زديم ،‌تمام وسايلمان را در اتاق گذاشتيم تا پيش خانواده همسرم برويم. رفتيم و در زديم. برادر بزرگش در را باز كرد هنگامي كه خواهرش را ديد خوشحال شد و تعجب كرد!! چهره همان چهره خواهرش بود ولي لباس ،‌ لباس او نبود!! لباس سياهي كه همه بدنش را پوشانده بود به جز صورتش را! همسرم وارد خانه شد در حالي كه لبخند مي زد و برادرش را در آغوش گرفته بود. بعد از آن هم من وارد شدم و در سالن خانه نشستم. خانه ساده و سنتي بود كه از آن آثار فقر نمايان بود. من تنها نشستم ولي همسرم رفت داخل اتاق. صداي حرف زدنشان را مي شنيدم . صداي مرد و زن به زبان روسي كه من چيزي از آن نمي فهميدم و نمي دانستم كه درباره چه صحبت مي كنند. ولي كم كم صدا ها بلند شد و لهجه ها تغيير كرد و داد وفرياد به هوا رفت! احساس كردم كه اوضاع دارد خراب مي شود ولي نمي توانستم بفهمم چرا؟ چون زبان روسي بلد نبودم. بعد از چند لحظه ناگهان سه جوان و يك پيرمرد پيش من آمدند. با خودم گفتم حتما براي خوش آمد گويي به همسر دخترشان آمده اند! اما ناگهان خوش آمد گويي تبديل به كتك و زد و خورد شد!!! وقتي به خود آمدم ديدم كه من بين چند تا وحشي هستم و چيزي نمانده كه از اين دنيا خداحافظي كنم. پس هيچ چاره اي جز فرار و نجات خود از دست آنها نديدم. اين تنها راه حل براي نجات من بود. به سرعت در را باز كردم و از خانه فرار كردم و آنها هم بدنبالم. در بين جمعيت خود را گم كردم و رفتم به طرف اتاقي كه اجاره كرده بوديم كه از آنجا زياد دور نبود... به خودم نگاه كردم ، پيشاني ،‌گونه ها و دماغم ورم كرده و خون از دهانم جاري بود. لباسهايم هم به خاطر آن ضربه هاي وحشتناك پاره شده بود. با خودم گفتم: من الان نجات پيدا كردم ولي همسرم چه مي شود؟ خالد مي گويد:
خودم را فراموش كردم و به همسرم فكر مي كردم،‌ آخر مشكل اين بود كه همسرم را دوست داشتم! قيافه اش جلوي چشمانم بود. آيا او نيز همان ضربات و كتكهايي كه من خورده بودم را خورده؟ من مرد هستم و تحمل دارم. او زن است و طاقت ندارد،‌ حتما مي ميره ،‌يا من را رها مي كنه،‌ يا شايد از دين برگرده... شيطان كارش را شروع كرد و افكار عجيب و غريب در سرم شروع به پرسه زدن كرد كه تو ديگر از امروز همسري نخواهي داشت... چه بايد مي كردم؟ بروم! نه، اينجا قيمت آدمها پايين است شايد با ده دلار شخصي را براي كشتن من اجير كرده باشند. پس بايد در خانه بمانم. و ماندم تا اينكه صبح شد. لباسهايم را عوض كردم و رفتم سر و گوشي آب بدهم و خانه آنها را از دور تحت نظر بگيرم. در خانه شان بسته بود... ناگهان در باز شد و همانهايي كه مرا كتك زده بودند از خانه بيرون آمدند. فهميدم كه مي خواهند سر كار بروند. روز چهارم كه داشتم از دور خانه را مي پاييدم بعد از اينكه آنها به سر كارشان رفته بودند ناگهان در خانه باز شد، چهره همسرم را ديدم كه چپ و راست را نگاه مي كرد. خالد مي گويد: 
در طول زندگيم صحنه اي شگفت انگيزتر و زيباتر از اين را نديده بودم فكر نكنم بهتر و زيباتر از او را اصلا ديده بودم با وجود اينكه اين چهره اي كه مي ديدم قرمز و رنگين از خون بود. سريع نزديك رفتم. به او نگاه كردم،‌نزديك بود بميرم آخر رنگش قرمز شده بود. روي صورتش،‌ دستانش و پاهايش همه خون بود و فقط يك لباس ساده بدنش را پوشانده بود. ناگهان چشمم به زنجيري افتاد كه با آن پاي او را بسته بودند و زنجيري كه دستانش را از پشت قفل كرده بود. زماني كه او را ديدم نتوانستم خودم را نگه دارم و گريه كردم. به من گفت:
خالد: اول اينكه مطمئن باش،‌ من برهمان عهدي كه با خدا بستم پايدارم و قسم به الله كه هيچ معبود به حقي جز او نيست آنچه من كشيده ام با ذره اي از آنچه اصحاب و تابعين و بلكه انبياء و مرسلين كشيده اند برابري نمي كند. الله اكبر چه زني! دوم اينكه: بين من و خانواده ام وساطت نكن. سوم: در اتاق بمان تا زماني كه إن شاء الله من بيايم،‌ولي زياد دعا كن. نماز شب بخوان و نماز زياد بخوان زيرا نماز بعد از خداوند بهترين پناهگاه براي انسان است. خالد مي گويد :
رفتم و در اتاقم ماندم. يك روز... دو روز‌،‌ سه روز و در آخر روز سوم،‌ناگهان در اتاق به صدا در آمد، يعني چه كسي مي تواند باشد؟! اولين بار است كه در اين اتاق صداي در را مي شنوم. خيلي ترسيدم،‌يعني چه كسي در اين نيمه شب اينجا آمده!! حتما جاي من را پيدا كرده اند.. در اين افكار بودم كه ناگهان صدايي شنيدم كه زيباتر از آنرا نشنيده بودم، صداي همسرم بود. در را باز كردم خودش بود. گفت: 
الان مي رويم. گفتم: با اين حال؟ گفت: بله. لباسهاي ساده اي كه همراه من بود را از چمدان در آورد و پوشيد و حجاب و عباي احتياطي كه با خود آورده بود را به تن كرد و سپس ما وسايلمان را برداشتيم و ماشين گرفتيم. به راننده گفتم: فرودگاه. كلمه فرودگاه را به زبان روسي ياد گرفته بودم. همسرم گفت: نه فرودگاه نمي رويم به فلان شهر مي رويم. گفتم :
چرا؟ ما مي خواهيم فرار كنيم!! گفت: نه ،‌ آنها اگر خبردار شوند كه من فرار كرده ام در فرودگاه به دنبال ما مي گردند ولي به فلان شهر مي رويم،‌ سپس از آنجا به شهر بعدي تا اينكه به شهري برسيم كه فرودگاه بين المللي داشته باشد. به فرودگاه بين المللي رسيديم و بليط رزرو كرديم. اما تا پرواز وقت زيادي مانده بود،‌ به همين خاطر اتاقي گرفتيم و آنجا مانديم. خالد مي گويد: به همسرم نگاه كردم. خدايا هيچ جاي سالمي روي بدنش نبود. در بين راه از او پرسيدم چه اتفاقي براي تو افتاد؟ گفت:
زماني كه وارد خانه شدم و با خانواده ام نشستم به من گفتند: اين چه لباسي است كه تو پوشيده اي؟ گفتم: اين لباس اسلام است. گفتند: اين مرد كيست؟ گفتم: او همسرم است ،‌ من مسلمان شده ام و با او ازدواج كرده ام. آنها گفتند: اين امكان ندارد. گفتم: اول گوش كنيد تا داستانم را برايتان بگويم... و من داستان آن تاجر روسي كه مي خواست من را به كار بد بكشاند تعريف كردم... برادران و خواهران گرامي نگاه كنيد ‌،‌ به او گفتند:  اگر آن كار فحشاء را انجام مي دادي و آبرويت را مي فروختي براي ما بهتر بود از اين كه مسلمان اينجا بيايي!!! به تعصب شديدي كه اين قوم دارند نگاه كنيد. به او گفتند:از اين خانه بيرون نمي روي مگر ارتدوكسي يا جسد بي جان. بعد از آن خواهرم شروع به سؤال كردن كرد: چرا دينت را رها كردي؟... دين مادرت... دين پدرت... دين اجدادت و الي آخر؟!! و من شروع به قانع كردن او كردم... و برايش حقيقت اسلام را تشريح كردم،‌از بزرگيها و خوبي هايي كه در اين دين است و از عقيده خالص و پاكي كه دارد. كم كم سخنانم شروع به تأثير گذاري نمود و كم كم قضيه برايش روشن مي شدو باطلي كه در آن زندگي مي كرد آشكار مي گشت. در آخر گفت: حق با تو است اين همان دين صحيح است، همان ديني كه من هم بايد آنرا قبول كنم. در همين وقت به من گفت: گوش كن خواهرم ‌من مي خواهم به تو كمك كنم. به او گفتم:  
اگر مي خواهي به من كمك كني كاري كن كه بتوانم همسرم را ببينم. ولي مشكل آن دو زنجيري بود كه من با آن بسته شده بودم زيرا فقط كليد زنجير سوم دست خواهرم بود و اين زنجيرها به يكي از ستونهاي خانه بسته شده بود تا من نتوانم فرار كنم. روزي كه خواهرم اسلام را قبول كرد تصميم گرفت كه در راه دين قرباني دهد،‌قرباني بزرگتر از قرباني من. تصميم گرفت كه مرا از خانه فراري دهد با وجود اينكه كليدها دست برادرم بود. در آن روز خواهرم براي برادرام مشروب غليظي آماده كرد تا به او بدهد و او هم خورد و خورد و آنقدر خورد تا اينكه چيزي نمي فهميد. سپس او كليدها را از جيب او برداشت و زنجيرها را باز كردو من آخر شب پيش تو آمدم. خالد گفت : پس خواهرت؟ گفت:  
از خواهرم خواستم كه اسلامش را اعلام نكند و اين به صورت مخفيانه باشد تا اينكه شرايط فراهم شود. خالد مي گويد: طبيعتا ما سوار هواپيما شديم و به كشور بازگشتيم و همسرم را به بيمارستان بردم و مدتي آنجا ماند تا اينكه آثار ضربه ها و جراحتهايش پاك شود.
 
نويسنده: أبو أنس ماجد البنكانى
برگردان: ابو عمر انصاري

نيكي با پدر و مادر

نيكي با پدر و مادر

 

حضرت اسماعيل عليه السلام پسر كوچكي بود كه پدر و مادرش را دوست داشت و از آنان اطاعت كرده و با آنان به نيكويي رفتار مي نمود.

 

يك روز پدرش حضرت ابراهيم عليه السلام نزد او آمدده و از او چيز بسيار عجيب و دشواري را درخواست نمود؛ او گفت: {يا بني إني أرى في المنام أني أذبحك فانظر ماذا ترى} [صافات: 102] يعني: " اى پسرك من، من در خواب [چنين] مى‏بينم كه تو را سر مى‏برم پس ببين چه به نظرت مى‏آيد." حضرت اسماعيل عليه السلام با اطميناني كه يك مؤمن به رحمت خداوند داشته و رضايتي كه به رضاي او دارد، پاسخ داد: {قال يا أبت افعل ما تؤمر ستجدني إن شاء الله من الصابرين} [صافات: 102] " گفت اى پدر من آنچه را مامورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت. "

 

اسماعيل عليه السلام بسيار مطيع اوامر پدر خويش بود. در آنچه خداوند به او امر فرموده بود. وقتي ابراهيم - عليه السلام-  چاقو را به قصد سربريدن فرزند خويش مطابق دستور خداوند، برداشت، گشايشي از جانب خداوند سبحان دررسيد. خداوند رحمان فرشته اي را از آسمان براي او فروفرستاد كه قوچ بزرگي بعنوان فديه ي اسماعيل را بهمراه داشت.  خداوند در قرآن كريم چنين مي فرمايد: {وفديناه بذبح عظيم} [صافات: 107] معني آيه: " و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم."

پيامبر صلي الله عليه و سلم داستان سه مردي را كه مجبور بودند شب را در يك غار بگذرانند، براي ما تعريف مي كند. سنگي از كوه سرازير شده و ورودي غار را بر آنان مي بندد. هركدام از آن سه نفر شروع مي كنند به خواندن خداوند و توسل جستن به او با اعمال نيكي كه در طول زندگي انجام داده اند. خداوند نيز آنان را از موقعيت دشواري كه در آن قرار گرفته بودند نجات مي دهد. به اين ترتيب كه يكي از آنان مي گويد: خدايا من پدر و مادر پيري داشتم و هرشب مقداري شير برايشان آماده مي ساختم تا ايشان قبل از بچه هايم آن را بنوشند. يك شب ديرتر شير را آورده و ديدم هردو خوابيده اند. خوش نداشتم كه بيدارشان نموده و قبل از آنان به كودكانم شير بنوشانم. درنتيجه با پياله ي شير در دستم همانجا منتظر ايستادم تا از خواب بيدار شوند. در اين حين بچه هايم جلوي پايم از گرسنگي مي گريستند، تا اينكه بالاخره پدر و مادر م از خواب برخاسته و شير را نوشيدند. بارالها اگر اين كار را تنها براي خوشنودي تو انجام داده ام در اين دشواري ما را گشايشي برسان. صخره باز شده و هرسه از غار خارج شدند. ( اين داستان از يك حديث متفق عليه برگرفته شده بود.)

نيكي با والدين چگونه است؟

نيكي با والدين همان احسان و فرمانبرداري در حق ايشان و انجام اعمال نيك براي آنان است. خداوند متعال جايگاه رفيعي را براي والدين در نظر گرفته كه قابل مقايسه با ديگر منزلت و جايگاه ها نمي باشد. فرمانبرداري و نيكي با آنان را فرض و و اجبي بس بزرگ دانسته و آن را بعد از دستور به عبادت خويش قرار داده است. خداوند جل شأنه مي فرمايد: {وقضى ربك ألا تعبدوا إلا إياه وبالوالدين إحسانًا} [اسراء: 23] يعني: "و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد..."

 

و مي فرمايد: {و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئًا و بالوالدين إحسانًا} [نساء: 36] يعني: " و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد..." يا اينكه: {و وصينا الإنسان بوالديه حملته أمه وهنًا على وهن و فصاله في عامين أن اشكر لي و لوالديك إلى المصير} [لقمان: 14] يعني: "و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شير باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است. "


نيكي با پدر و مادر پس از وفات ايشان:

 

انسان مسلمان در زمان حيات پدر و مادرش و پس از مرگ آنان نيز با دعاي آمرزش و مغفرت برايشان و بجاي آوردن پيمان هاي آنان و بزرگداشت دوستان شان، در حق آنان نيكي مي نمايد.

تعريف مي كنند كه مردي از قبيله ي بني سلمه نزد رسول خدا صلي الله عليه و سلم آمده و گفت: يا رسول الله، آيا نيكي با پدر  و مادر پس از مرگشان نيز امكان پذير مي باشد؟ فرمود: : (نعم. الصلاة عليهما (الدعاء)، و الاستغفار لهما، و إيفاءٌ بعهودهما من بعد موتهما، و إكرام صديقهما، و صلة الرحم التي لا توصل إلا بهما) [ابن ماجه] يعني: "آري. نماز (يا دعا) بر آنان،  طلب آمرزش براي ايشان، بجاي آوردن عهد و پيمان آن ها پس از مرگ ايشان، احترام داشتن دوستان آنان و بر قراري پيوند و صله ي رحمي كه تنها به واسطه ي ايشان قابل برقرار نمودن است.)


خداوند متعال مسلمانان را به بسياري دعا براي والدين در بيشتر اوقات تشويق مي كند. در قرآن آمده است: {رب اغفر لي و لوالدي و لمن دخل بيتي مؤمنًا و للمؤمنين و المؤمنات}
[نوح: 28] يعني: "پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرايم درآيد و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاى ..."

فضيلت نيكي با والدين:

 

نيكي با والدين فضيلت بسيار و پاداشي بس بزرگ نزد خداوند سبحان دارد. خداوند متعال نيكي با والدين را از بزرگترين اعمال و محبوب ترين آن ها نزد خويش شمرده است. حديث: "فقد سئل النبي صلى الله عليه وسلم: أي العمل أحب إلى الله؟ قال: (الصلاة على وقتها).
قال: ثم أي؟ قال: (ثم بر الوالدين). قال: ثم أي؟ قال: (الجهاد في سبيل الله)" [متفق عليه]_ يعني: "از پيامبر صلي الله عليه و سلم سؤال شد: محبوب ترين اعمال نزد خداوند كدام است؟ فرمودند:  (نماز سر وقت). پرسيدند: سپس كدام است؟ فرمود: (سپس نيكي با والدين). گفتند: آنگاه كدام است؟ فرمود: (جهاد در راه خدا)".

 

از ديگر فضيلت هاي نيكي با والدين:

 

- خوشنودي والدين جزو خوشنودي پروردگار است:

 

مسلمان پيوسته در پي خوشنودي والدينش مي باشد تا به خوشنودي خدايش نايل گشته و از به خشم آوردنشان مي پرهيزد تا خداوند را به خشم نياورد. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:  (رضا الرب في رضا الوالد، وسخط الرب في سخط الوالد) [ترمذي] يعني: "خوشنودي خداوند در خوشنودي والدين است و خشم او در خشم آنان مي باشد." نيز فرموده است: (من أرضى والديه فقد أرضى الله، ومن أسخط والديه فقد أسخط الله) [بخاري] يعني: "آنكه والدينش را خوشنود سازد خداوند را خوشنود ساخته است، و كسي كه والدينش را ناخرسند سازد خداوند را ناخرسند ساخته است."

 

- بهشت زير پاي مادران است:

 

مردي نزد پيامبر صلي الله عليه و سلم آمده و گفت مي خواهد به جهاد برود. پيامبر به او دستور داد برگشتته و با مادرش نيكي كرده و به او خدمت نمايد. آن مرد بار ديگر اشتياق خويش به جهاد را بيان داشت و باز پيامبر صلي الله عليه و سلم امر فرمود برگردد و با مادرش نيكي كند. بار سوم پيامبر به او گفت: (ويحك! الزم رِجْلَهَا فثم الجنة) [ابن ماجه] يعني: "واي بر تو! در ركاب مادرت باش كه بهشت زير پاي اوست!"

- نيل به جايگاه مجاهد:

 

مردي نزد رسول خدا صلي الله عليه و سلم  آمده و گفت: من شوق جهاد دارم ولي توان آن را ندارم. پيامبر صلي الله عليه و سلم به او فرمود: (هل بقي من والديك أحد؟). قال: أمي. قال: (فاسأل الله في برها، فإذا فعلتَ ذلك فأنت حاجٌّ ومعتمر ومجاهد) [طبراني] يعني: "آيا از پدر و مادرت هيچكدام زنده است؟ مرد پاسخ داد: مادرم. فرمود:  پس از خداوند بخواه ترا در نيكي با او ياري دهد. با انجام اين كار تو هم حج را گذارده اي و هم عمره را و هم جهاد كرده اي!"

 

حديث: {جاء رجل إلى النبي صلى الله عليه وسلم فاستأذنه في الجهاد، فقال صلى الله عليه وسلم: (أحي والداك؟). قال: نعم. قال صلى الله عليه وسلم: (ففيهما فجاهد)} [مسلم]يعني: ‌"يكبار مردي پيش آنحضرت صلي الله عليه و سلم آمده و اجازه ي جهاد خواست. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: آيا پدر و مادرت زنده اند؟ او گفت: آري. فرمود: پس برو و براي آنان جهاد كن(يعني: به آن ها خدمت نما)"

 

حديثي ديگر در اين زمينه: {أقبل رجل على رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال: أبايعك على الهجرة والجهاد؛ أبتغي الأجر من الله، فقال صلى الله عليه وسلم: (فهل من والديك أحد حي؟). قال: نعم. بل كلاهما. فقال صلى الله عليه و سلم: (فتبتغي الأجر من الله؟). فقال: نعم. قال صلى الله عليه وسلم: (فارجع إلى والديك، فأَحْسِنْ صُحْبَتَهُما)} [مسلم] يعني: "مردي رو به رسول خدا صلي الله عليه و سلم نموده و گفت: با تو براي هجرت و جهاد بيعت نموده و خواستار رضايت خداوند هستم. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: و آيا پدر و مادرت هيچ يك زنده اند؟ گفت: آري. فرمود: و خواستار خوشنودي خداوند هستي؟ گفت: آري. فرمود: پس بازگرد نزد پدر و مادرت. با آنان به نيكويي همراهي و همنشيني كن."

- دست يابي به نيكرفتاري اولاد:

 

درنتيجه ي نيكرفتاري فرد مسلمان با والدين و اطاعت نمودن از آنان، خداوند متعال در آينده فرزنداني به او عطا مي كند كه با وي نيكرفتار  و مطيع هستند به همانگونه كه وي با والدين خويش رفتار كرده است. از رسول خدا صلي الله عليه و سلم روايت شده است كه: (بِرُّوا آباءكم تَبرُّكم أبناؤكم، وعِفُّوا تَعِفُّ نساؤكم) [طبراني و حاكم] يعني: "با پدرانتان به نيكي رفتار كنيد تا فرزندانتان در حقتان نيكي كنند و پاكدامني گزينيد تا زنانتان پاكدامن باشند."

 

- والدين مشرك:

 

سعد ابن ابي وقاص رضي الله عنه با مادرش بسيار نيك رفتار بود و زمانيكه اسلام را پذيرفت مادرش به او گقت: اي سعد، اين چه وضعي است كه ترا بدان مي بينم؟ يا از دينت دست بازمي كشي، و يا من دست از خورد و نوش مي كشم تا بميرم و ننگ آن براي تو بماند و همه خواهند گفت: اي قاتل مادر خود. سعد پاسخ داد: مادر جان، اين كار را مكن! چونكه من از دين خود براي هيچ چيز دست بازنمي كشم. مادرش تا يك شب و يك روز خوردن و نوشيدن را ترك نمود تا آنكه گرسنگي بر او فشار آورد. سعد به او گفت: بدان كه بخداوند قسم اگر صد جان داشته باشي و آن ها را يك به يك از گرسنگي بدهي من از دين خود به هيچ قيمتي دست برنخواهم داشت. پس اگر دوست داشتي چيزي بخور و اگر هم نخواستي نخور.

وقتي مادرش پافشاري او در تمسك به دين اسلام را مشاهده كرد، شروع به خوردن نمود. در تاييد اين عمل آيه ي زير نازل گرديد:

{و إن جاهداك على أن تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفًا} [لقمان: 15] يعني: "و اگر تو را وادارند تا در باره چيزى كه تو را بدان دانشى نيست به من شرك ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنيا به خوبى با آنان معاشرت كن ..."
اسلام به اين ترتيب نيكي با والدين را به ما مي آموزد اگرچه مشرك باشند.

بانو اسماء دختر حضرت ابوبكر رضي الله عنهما مي گويد: {قدمت على أمي و هي مشركة في عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم، فاستفتيتُ رسول الله صلى الله عليه و سلم، قلت: إن أمي قَدِمَتْ و هي راغبة (أي طامعة فيما عندي من بر)، أفَأَصِلُ أمي؟ فقال صلى الله عليه و سلم: (نعم، صلي أمَّكِ)} [متفق عليه] يعني: " مادرم در زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم  در حاليکه مشرک بود، به خانه ام آمده از پيامبر صلي الله عليه وسلم فتوا طلبيده گفتم: مادرم نزدم آمده در حاليکه طمع دارد به او کمک نمايم، آيا با مادرم پيوستگي کنم؟ فرمود: بلي، پيوندت را با مادرت پيوسته دار."

 

- نافرماني(آزردن) والدين:

 

خداوند متعال مسلمانان را از نافرماني(عاق) والدين و سهل انگاري در بجاي آوردن حق و حقوق آنان و انجام كاري كه آنان را ناخرسند ساخته يا برنجاند و يا حتي آزار ايشان با كلمه اي (همچون "اف" يعني: واي بر شما) و يا نگاه تند و ناپسند برحذر داشته و مي فرمايد: {فلا تقل لهما أف ولا تنهرهما وقل لهما قولاً كريمًا} [اسراء: 23] يعني: "... به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى." نبايد آنان را به هر دليلي اندوهگين گرداند چون اندوهگين ساختن پدر و مادر آزار دادن و عاق آنان است. امام علي رضي الله عنه مي فرمايد: "آنكه والدينش را اندوهگين سازد آنان را آزرده(عاق نموده) است."


- جزاي نافرماني والدين:

 

پيامبر صلي الله عليه و سلم آزار والدين را از جمله ي گناهان كبيره و بلكه از بزرگترين گناهان كبيره شمرده است. ايشان صلي الله عليه و سلم آن را با شرك به خدا يكجا آورده و فرموده است: (ألا أنبئكم بأكبر الكبائر: الإشراك بالله، وعقوق الوالدين...) [متفق عليه] يعني: "آيا شما را از بزرگترين گناهان کبيره با خبر نسازم: شريک آوردن به خدا و نافرماني و آزار پدر و مادر..."

 

خداوند متعال مجازات آزار پدر و مادر را به همين دنيا پيش كشيده و پيامبر صلي الله عليه و سلم مي فرمايد: (كل الذنوب يؤخِّر الله منها ما شاء إلى يوم القيامة إلا عقوق الوالدين، فإن الله يعجله لصاحبه في الحياة قبل الممات) [بخاري] يعني: "خداوند از تمام گناهان آن هايي را كه بخواهد تا روز رستاخيز به تعويق مي اندازد بجز آزار پدر و مادر را كه خداوند آن را براي آنكه مرتكب آن گردد به همين زندگاني قبل از مردن پيش مي كشاند."

 

مترجم: مسعود

مصدر: سايت نوار اسلام

IslamTape.Com


شعر کردی

له گه ل ناخم مه یلی بکه پروشی

له گه ل دیده م له خوی ده رکا سروشی

له به ر تون دل نه که ی بروات بروشی

نه با هستم به کفنی خوی بپوشی

ئه گه ر ژینم له توی گول بی به ری بی

ئه گه ر بیرم غافل له توی په ری بی

چه نی دور بی دلم گه ر توی نه بیبی

له سیداره ی وه فا  سه ر دانه نیبی

کی باخان بی په پوله و گول ئه بینی

کی باران بی هه ورو ئاسمان ئه بینی

کی ده ریا بی شه پول و ئاو ئه بینی

کی کازیوه ی به یان بیخور ئه بینی

عه جه ب من چون ئه ژیم بیتو به تنیا

عه جب دییه م هیشتا ئه بینی دونیا

له گه ل سروه ی به ری به یانیا دیم

له بن داری دیار گریام و گریام

ئه سوتی شمع  ئه ی  دل ئه شکی ئه ریژی

به لاوی گشت حه زی بیناز ئه نیژی

له ده ریای دوربنی فرمیسکی خویا

ئه جل کواده رکه وی گیانی بکیشی

عه جه ب من چون ئه ژیم بیتو به تنیا

عه جب دییه م هیشتا ئه بینی دونیا

له گه ل سروه ی به ری به یانیا دیم

له بن داری دیار گریام و گریام

گریام و گریام

گریام و گریام

گریام و گریام

تپه باستانی موساسیر

                         .::  تپه باستاني موساسير ::.

تپه ربط كه سطحي ترين فرهنگ آن به هزاره نخست پيش از ميلاد باز ميگردد باوسعت

60 هكتار يكي از بزرگترين وبا ارزش ترين محوطه هاي باستاني درشمال غرب كشور

است.

در كاوش هاي تپه شهر ربط ٬اثار ارزشمندي شامل  آجرهاي لعابدار با نقوش اساطيري

انساني ٬گياهي٬جانوري وهندسي٬كتيبه هاي خط ميخي لعابدار باخطوط آشوري

بدست آمده٬كشف اين اجر با تصوير انسان بالدار درنوع خود منحصر به فرد وبالا بودن

دست مرد منقوش روي آجر٬به شكل نيايش كردن از ديگر ويژه گي هاي اين تصوير است

كه تاكنون از نوع خود بي نظير بوده است.